ديپلماسى ايرانى- تحولات خاورمیانه و قیامهای مردمی در منطقه، خصوصا در مصر در بین تحلیلگران و سیاستمداران امریکایی و اسرائیلی، دهها پرسش و معما ایجاد کرده است و جالب آن که در خصوص این پرسشها لزاما جوابها هماهنگی کامل با یکدیگر نداشته و تفاوتهای قابل توجهی میان واشنگتن و تلآویو وجود داشته است.
واشنگتن و تلآویو خاورمیانه خروشان را چگونه میبینند؟ در پاسخ باید ابتدا به پاسخهای تحلیلی و سپس به چارچوبهای تصمیم گیری و سرانجام به اثرات وضعیت کنونی در آینده توجه داشت.
پاسخهای تحلیلی
عمده ترین پرسش در مورد ماهیت تحولات و قیامهای مردمی در خاورمیانه است و جالب آن که در پاسخ به این که چرا این تحولات رخ داد، جوابهای متعدد و متنوعی مطرح شده اما در عین حال اشتراکاتی نیز موجود است. بین تحلیلگران امریکایی و اسرائیلی تلاش بر این است که نقش مذهب و نیروهای مذهبی در این خیزشها کمرنگ و حاشیهای قلمداد شود.
برای مثال مرکز مطالعاتی دایان در تلآویو گزارشی با عنوان «فقر، نابرابری و بیکاری» در 10 فوریه مصادف با بیستم بهمن ماه، که توسط یکی از پژوهشگران این مرکز به نام پاول ریولین (Paul Rivlin ) تهیه شده منتشر شده است، اصل قیام مردم مصر را در سه عامل فقر، نابرابری و بیکاری جست و جو کرده و حتی دموکراسی خواهی را مسئله ای حاشیه ای قلمداد میکند.
کمرنگ کردن نقش نیروهای مذهبی در گزارشهای تحلیلی امریکاییها هم منعکس شده است اما در امریکا به دموکراسی توجه بیشتری شده و دموکراسی خواهی و موج چهارم آن در منطقه و جهان بیشتر مد نظر قرار میگیرد. به علاوه در این که چرا چنین اتفاقاتی رخ داد، در امریکا توجه زیادی به سیاست خارجی امریکا شده و در نقد سیاست خارجی اوباما که فاقد انسجام لازم و قابل توجه است، مطالب زیادی منتشر میشد که به عنوان نمونه میتوان به مطلبی که در شماره 14 فوریه نیوزویک منتشر شده میتوان اشاره کرد. این مطلب یکی از علتهای اصلی شرایط کنونی را نداشتن دید استراتژیک و عمیق از تحولات خاورمیانه و فقدان یک سیاست منسجم از طرف اوباما مطرح شده است.
در کنار این مباحث، نقش رسانهها و محافل فکری امریکا و همچنین رابطه ابعاد تکنولوژیک و این بحران خصوصا نقش اینترنت و تماسهای دیجیتالی برجسته است. پایگاه اینترنتی فارین پالیسی در مقاله ای به قلم بلیک هونشل (Blake Hone shell) مطلبی منتشر کرده است که با لطیفه ای جالب شروع میشود. نویسنده در ابتدای این مقاله میگوید که ناصر، سادات و مبارک در دنیای آخرت با هم ملاقات میکنند و از یکدیگر میپرسند که چه چیزی عامل سقوط و مرگ آنان شد؟ ناصر، سم؛ سادات گلوله و مبارک فیسبوک را مقصر میدانند. در بعد تکنولوژیک بحثهای فراوان و گسترده ای شده است.
البته بحث انقلاب مصر و ماهیت آن پرسشی تحلیلی و ادامه دار است و تحلیلهای متنوع تری مطرح خواهد شد. اما آنچه که مهمتر از تحلیلهای روشن فکرانه باشد، اقدامات و عمل استراتژیک امریکا و اسرائیل در شرایط کنونی است.
چارچوبهای تصمیم گیری
بر اساس مطالب منتشر شده، رژیم اسرائیل و عربستان سعودی فشارهای زیادی را به دولت اوباما وارد کردند تا دولت اوباما از مبارک حمایت بیشتری در مراحل اولیه انجام دهد اما این با مقاومت دولت اوباما روبهرو شد. چون ارزیابی عملیاتی و همین طور اولویتهایی که در منطقه در مقابل امریکا قرار داشت، دولت اوباما متفاوت بود و این منجر به فشارهای درونی در دولت اوباما نه فقط از ناحیه اسرائیل و عربستان، بلکه از طرف جناحها و گروههای بروکراتیک در داخل دولت اوباما دستورالعملهای متفاوتی را داشتند.
نیویورک تایمز در شماره 14 فوریه خود مطلبی را منتشر کرد که نشان میداد بین دو جناح سنت گرایان که عمدتا در محافل سنتی تصمیمگیری امریکا قرار دارند و کاخ سفید که تیم جوانتری را در استخدام دارد، در رابطه با چگونگی برخورد با مصر تفاوت و تضاد وجود داشته است.
کار برای اسرائیلیها روشنتر بود. آنها معتقد بودند که تا حد امکان باید از مبارک حمایت کرد و ساختار دوران مبارک را حفظ کرد و فی الواقع، مبارکیسم بدون مبارک استراتژیای است که به نظر میرسد ترجیح آنها است.
اما در امریکا یک کار عملیاتی که در حال حاضر در حال پیگیری است، نگاه کردن به تحولات مصر و منطقه، نه فقط به عنوان یک «تهدید» سیاست خارجی، بلکه به عنوان یک «فرصت» هم هست. این که امریکا چگونه این فرصت را برنامهریزی کند، مقدار زیادی به تحولات خود منطقه بستگی دارد، ولی بیتردید خطی که «فرصت اندیش» است در مقابل خط «تهدید اندیش» در حال قوت گرفتن است و امکان استفاده از این فرصت برای طراحیهای جدید وجود داردکه به نظر میرسد برخی از اعضای تیمی که در اطراف خانم کلینتون هستند، در این زمینه بشتر دست به کار شدهاند. اما هر چه که هست امریکا ابتکارات و عملیات متفاوتی را دنبال خواهد کرد.
اسرائیل در حال آماده شدن برای همسایگی جدیدی از نظر استراتژیک است و این به آن معنای دیگرگونی در برخی از استراتژیهای امنیتی است. البته هم در امریکا و هم در اسرائیل از نظر عملیاتی خصوصا درباره رژیم اردن و عربستان نگرانی وجود دارد و درباره اردن برای اسرائیل این نگرانی بیشتر است و از مطالبی که در امریکا منتشر میشود میتوان دریافت که تحولات عربستان هم برای امریکا عامل نگرانی است، اما به هر حال فرصت اندیشان سعی دارند که در شرایط به وجود آمده تغییر مسیری را در سیاست عملیاتی امریکا دنبال کنند.
اما مهم این است که ممکن است بسیاری از برنامه ریزیها با پیامدهای طبیعی این جریانات هماهنگی نداشته باشد. پیامدهای عمده ای در رابطه با تحولات اخیر قابل ذکر است.
پیامدها
عمدهترین پیامدی که در رابطه با تحولات اخیر قابل ذکر است این است که مسئله ایران حداقل به صورت موقتی از مرکز توجه خارج میشود. نباید فراموش کرد که مخصوصا تلاش اسرائیلیها در دوره نتانیاهو این بوده است که اولویت منطقه را مسئله ایران قلمداد کنند و این بحث که ایران به عنوان یک موضوع استراتژیک اولویت دارد یا مسائل دیگر، خود بحثی جدی بین تلآویو و واشنگتن بوده که از اولین دیدارهایی که اوباما و نتانیاهو از مارس 2009 تاکنون با هم داشته اند، مورد بحث و گفتوگو قرار گرفته است. در مواردی اسرائیلیها موفق شدند که مهمتر بودن مسئله ایران را حداقل از نظر فضا سازی در امریکا و منطقه دنبال کنند ولی به نظر میرسد یکی از پیامدهای بسیار فوری این تحولات خروج مسئله ایران به عنوان اولویت در فضای سیاسی و استراتژیک منطقه است. این به آن معنی نیست که مسئله ایران از نظر تلآویو و واشنگتن فراموش شود اما اولویت دگرگون شده و اگر امریکا و اسرائیل بتوانند شرایط را به سمت مطلوب خود پیش ببرند، دوباره مسئله ایران مطرح میشود ولی ممکن است هم که سیر حوادث به گونه ای باشد که گرفتاری استراتژیک تلآویو و واشنگتن اجازه ندهد که مسئله ایران را دوباره به مسئله پر اهمیت و اولویت نخست تبدیل کنند.
مسئله دیگری که از پیامدهای مهم این تحولات است، تضعیف جناح راست در اسرائیل است. جناح راست در اسرائیل، هویت خود را با سیری از پدیدهها پیوند زده بود و حتی بعضی از تحلیلگران اسرائیلی معتقد بودند که رژیم نتانیاهو با توجه به نحوه تفکر و عملکرد آن رژیم اسرائیل را حتی برای صهیونیستها غیرقابل تحمل کرده و به سمت یک رژیم خودکامه به پیش میبرد. تمرکز بیش از حد و راست، ساختارهای سیاسی اسرائیل را دچار تحول کرده است.
اما تحولات خاورمیانه جناح راست را زیر فشار جدی برده به گونه ای که فعل و انفعالاتی در بین جناحبندیهای داخلی اسرائیل در حال طرح است و حتی بعضا کسانی که به شیوههای نتانیاهو از نظر اعمال خودکامگی انتقاد دارند، شرایط جدید را حامل نقاط مثبتی برای اسرائیل میبینند که اگر درست مدیریت شود، ممکن است شرایط از گذشته بهتر شود. اما چه حرف این دسته درست باشد یا غلط، تردیدی نیست که جناح راست در اسرائیل زیر فشار عمده ای قرار گرفته است و این پیامدهای سیاست خارجی عمده ای را در پی خواهد داشت.
آخرین نکته قابل توجه درباره پیامدها این است که شکل خاورمیانه آینده چگونه خواهد بود و چه خاورمیانه ای در مقابل امریکا و اسرائیل وجود خواهد داشت؟ تحلیلها، نوشتهها و موضع گیریها نشان میدهد که خاورمیانه در حال متفاوت شدن است با تاکید بیشتر ترکیه بر جنبههای اسلامی، با ظرفیتهای هستهای ایران و تحولات شکننده در بخش عربی خاورمیانه شاهد خاورمیانه جدیدی خواهیم بود. مخرج مشترک این تحولات مخصوصا در دنیای عرب در عین تکیه بر مناسبات دموکراتیک و مسائل مربوط به فقر و بیکاری، یک نوع بازنویسی هویت است و در این هویت چه تحلیلگران اسرائیلی و امریکایی بپذیرند یا نه، بخشی از حرکتهای اخیر جنبههای ضد امریکایی و ضد اسرائیلی هم وجود دارد. اخوان المسلمین از این سخن گفته است که در صورت به قدرت رسیدن قرارداد کمپ دیوید را به رفراندوم عمومی خواهد گذاشت. نمادهای مذهبی در تمام تظاهرات و راهپیماییهای مردمی به چشم میآید و این خاورمیانه خاورمیانهای متفاوت از خاورمیانهای است که در شصت سال گذشته برای امریکا و اسرائیل وجود داشته است.