دین و روابط بینالملل
منبع: http://www.csr.ir
در این میزگرد جمعی از صاحبنظران و متخصصان دو حوزه دین و روابط بینالملل حضور داشتند. پس از افتتاحیه، جلسه در دو بخش برگزار شد. در جلسه نخست که تحت عنوان «باز تعریف دین در روابط بینالملل: ابعاد نظری» برگزار شد، مباحث نظری در حوزه روابط بینالملل و نقش دین در آن مورد بحث قرار گرفت و در جلسه دوم تحت عنوان «اسلام و روابط بینالملل: به سوی نظریهپردازی» نقش اسلام به طور خاص مورد ارزیابی قرار گرفت.
در سخنرانی افتتاحیه جناب آقای دکتر حسن روحانی، رئیس مرکز تحقیقات استراتژیک ضمن ارائه تبیینی تاریخی از نقش دین در روابط بینالملل، به بررسی ابعاد جدید نقش آفرینی دین در شرایط معاصر جهانی پرداختند.
(لینک سخنرانی دکتر روحانی)
در آغاز جلسه نخست، آقای دکتر محیالدین مصباحی استاد روابط بینالملل دانشگاه فلوریدا طی سخنانی تحت عنوان «جایگاه دین در پارادایمهای روابط بینالملل» در مورد رابطه دین و تئوریهای روابط بینالملل با اشاره به سه جریان اصلی در نظریهپردازی روابط بینالملل به ظرفیتهای هر یک از این سه جریان در تحلیل ورود مقوله دین به عرصه روابط بینالملل پرداختند. به اعتقاد ایشان جریان واقعگرایی جایگاه چندانی برای موضوعات فرا مادی مانند دین قائل نیست و اساساً این موضوعات را در حیطه واحدهای ملی میبیند. دین از این منظر میتواند مسیر و چگونگی دستیابی به منافع را تعریف کند اما عملاً در این اصل که کشورها به دنبال منافع خود هستند تغییری ایجاد نمیکند. رویکرد لیبرالی با توجه به نگاه خوشبینانهای که به انسان دارد در حوزه مسئله ارزشها و اخلاق در دو صبغه هیومی و کانتی آن به مقولاتی وارد میشود که با نگاه دینی به مسئله سیاست در برخی موارد همسوییهایی دارد.
در نهایت نظریههای انتقادی و سازهانگارانه با توجه به اهمیتی که به نقش ایدهها در شکلدهی به منافع قائل هستند به نظر میرسد که به لحاظ معرفت شناختی از ظرفیت بیشتری برای تحلیل جایگاه دین در روابط بینالملل معاصر برخوردار باشند اما مشکل اساسی که این نظریهها دارند این است که این نظریهها برای هیچ موضوعی ارزش پایدار و دائمی قائل نیستند و معتقدند که هویت و منافع به طور دائمی در حال تغییر و ساخته شدن هستند.
سپس دکتر هادی سمتی استاد دانشگاه تهران به عنوان دومین سخنران، تحت عنوان «دین و سیاست خارجی: ضرورت تدوین یک برنامه پژوهشی» به تفکیک سه مقوله سیاست خارجی، روابط خارجی و روابط بینالملل پرداختند و ضمن تحلیل هر یک و طرح مباحث خرد و کلان در آنها، دو امر «نیتمندی» و «معنی» را از ویژگیهای مهم کارگزاران در نحلههای فکری جدید سیاست دانستند و گفتند سامان دهی کنش اجتماعی براساس نیات انسان و در نتیجه هدفمند است. ایشان گفتند در نحله فکری سازهانگاری، برای حل دو مشکل تلاش شد. اما مهم این است که ببینیم دین چگونه در بحث ساختار اجتماعی تولید معنی میکند. دین اسلام هیچ گاه در ساختار اجتماعی ملتهای مسلمان حذف نشد اما چون تاکنون کشورهای اسلامی در حوزه روابط بینالملل نقش چندانی ایفا نمیکردند، لذا به تبع آن، دین اسلام در حوزه روابط بینالملل به کناری نهاده شده بود و علت بازگشت اسلام در مباحث روابط بینالملل در واقع دخول حاملان آن یعنی کشورهای اسلامی در این حوزه است.
آنگاه دکتر غلامعلی چگنیزاده استاد دانشگاه علامه طباطبایی در سخنانی تحت عنوان «دین و سیاست بینالملل» بحث رابطه دین و روابط بینالملل را نه تنها وظیفه دینداران، بلکه وظیفه دانشمندان علوم اجتماعی دانستند و گفتند هدف آن نیست که دین جای مفهوم قدرت در روابط بینالملل بنشیند. ایشان سپس برای تبیین بیشتر موضوع، به طرح سؤالات متعددی پرداخته و با بیان لزوم تبیین معنای دین و طرح حوزههای مختلف آن یعنی دین عام، اسلام، تشیع، ضرورت مشخص کردن موضوع بحث را مورد تأکید قرار دادند. سپس تفاوت میان واژههایی چون اخلاق، فرهنگ و امثال آن و لزوم تمایزات آنها را بیان کرده و علت کنار گذاشته شدن از حوزه روابط بینالملل را نه سکولاریسم بلکه ناتوانی علوم اجتماعی دانسته وگفتند یکی از مشکلات در این حوزه ناتوانی ما در مفهومسازی برای دین و در نتیجه تقلیل سطح مباحث به مباحث خرد است. ابتدا باید فضای بینالملل تحلیل و سپس کارآیی و ظرفیتهای دین در آن فضا ارزیابی شود و نقش دین در معضلات جنگ و صلح ارزیابی شود، زیرا این یک امر پذیرفته شده است که دین میتواند در باز تولید جنگ یا صلح نقش ایفا کند و حتی برای پیشگیری از جنگها استراتژی ارائه کند.
در جلسه دوم ابتدا حجتالاسلام دکتر داود فیرحی استاد دانشگاه تهران تحت عنوان «پست سکولاریسم، فقه اسلامی و روابط بینالملل» به مسأله پست سکولاریسم پرداختند و آن را همان بازگشت دین به حوزه عمومی اعم از حوزه داخلی و روابط بینالمللی دانستند که به در هم ریختن دیواره جدایی دو حوزه عمومی و خصوصی منجر شده است. بازگشت به مذهب در همه جا دیده میشود حتی در چین حرکت از کمونیسم به سمت آیین کنفوسیوسی مشاهده میشود. اروپا نیز از مدرنیته خارج شده و در حال میل به سمت مذهب است وامروزه در اروپا صحبت از سکولاریسم یتیم شده مطرح است. در شرایطی که جهان در حال جهانی شدن و دولتها در حال مشبک شدن هستند سکولاریسم کارآیی خود را از دست داده است. ایشان سپس گفتند تاکنون چند نوع ادبیات درباره نقش مذهب در سیاست مطرح شده است از جمله گزارشهای جامعه شناختی، گزارشات روشنفکری و گزارشات دینی. در حوزه دینی این بحث مطرح است که مذهب چگونه به این نیازها پاسخ میدهد و چه امکانات ومشکلاتی در قبال آن در بردارد؟ این سؤال مطرح میشود که بازگشت دین به حوزه عمومی آیا یک مشکل است یا یک راهحل؟ در شرایطی که نقش آفرینی بینالمللی سنتی از طرف دولت – ملتها در حال تغییر مسیر و ارجاع به سوی تمدن است و دولت – ملتها در حال تبدیل شدن به کارگزاران تمدنهای خاص هستند، وظیفه الهیات چیست؟ ایشان سپس با برشمردن خصوصیات تبرایی دین در ایران که در یک مقطع تاریخی ناشی از تقابل صفویان و عثمانیان به قطبی شدن شیعی – سنی و در مرحله بعد در اثر مبارزات ضد استعماری به قطبی شدن اسلام و لیبرالیسم منجر شد، به بیان ظرفیتهای اسلام در تعامل با پست سکولاریسم پرداختند و تأکید بر مشترکات همه ادیان و مذاهب آسمانی به مقتضای (تعالوا الی کلمـ? سواء بیننا و بینکم)، کلیت اصلی که مرکزیت آن مذاهب را تشکیل میدهد را عامل اصلی و پتانسیلی برشمردند که میتوان با آن یک گام به جلو برداشت. این قدرت نرمافزاری وحدت پایهای ادیان الهی است. دین برای اصول کلی و بزرگ مشترک آمده و چون ملل و ادیان سالفه آن اصول را رها یا فراموش میکردهاند خداوند ادیان را تجدید میکرد و با «فذکّر» دوباره آنها را یادآوری مینمود.
دومین سخنران حجتالاسلام دکتر یونس نوربخش استاد دانشگاه تهران بودند که تحت عنوان «جنبشهای اسلامی و روابط بینالملل» برای ورود به بحث به ذکر دو مقدمه پرداختند. نخست با ورود جامعه شناسانه به بحث، این موضوع را از این منظر نگریستند که اگر امروزه با جامعه جهانی مواجه باشیم، نباید چندان از منظر روابط بینالمللی به مسئله نگریست زیرا دیگر روابط بینالملل مطرح نبوده و جهان یک جامعه واحد است. ایشان سپس به تعریف ذاتی و تعریف کارکردی دین توجه نموده و تفاوت گزارههای متکلمین و جامعهشناسان را در دو قالب گزارههای دینی و گزارههای مربوط به حوزه گروهها مورد ارزیابی قرار دادند. در عین حال با توجه به جنبه روانشناسی به مبحث دین، نگاه فرهنگی به دین را نیز مورد ارزیابی قرار دادند. آن گاه با طرح تحولات جمعیتی در حوزه دینی در قرون 19 و 20و 21 و طرح بحث اسلام هراسی در غرب و طرح نظریه هانتینگتون، نقش دین در قرن 21 را نقش هویتی دانستند. ایشان با اشاره به بازگشت به معنویت در غرب گفتند دولتها و جوامع صرفنظر از بعد ملی یک اندیشه فراملی مشترک نیز دارند که دین از آن جمله است. جوامع اسلامی یکی از جوامعی هستند که میتوانند انگاره پردازی کنند و اندیشههای فراملی تولید کنند. بازگشت ادیان سبب ایجاد وفاداریهای فراملی و آن نیز به نوبه خود سبب کاهش وفاداری به دولتهای ملی که اساس قرار داد وستفالی است میشود. ایشان سپس اشاره کردند که اسلام امروزه در دو قالب دولتها و گروههای اسلامی مطرح است. در بحث ریختشناسی اسلام نیز از اسلام مدرن، عرفانی، سنتی و بینادگرا نام برده و گفتند نوع پنجمی که امام خمینی بدانها افزوده است اسلام ناب محمدی است که ضمن این که ویژگیهای اسلام سنتی را در بردارد در عصر جدید در پی فائق آمدن بر چالشهای لیبرالیسم و مدرنیته است. اما این حضور صرفاً حضور تدافعی در برابر سکولاریسم نبوده و بلکه یک حضور تأسیسی نیز میتواند باشد. در این حوزه تأسیسی باید به طرح مباحث و نظریات در حوزه روابط بینالملل توجه شود.
آخرین سخنران جلسه دوم حجتالاسلام دکتر منصور میراحمدی استاد دانشگاه شهید بهشتی بودند که تحت عنوان «ظرفیتهای نظری تدوین نظریه اسلامی در روابط بینالملل» ابتدا به ذکر مقدماتی در این زمینه پرداخته و گفتند در این بحث نگاه ما به روابط بینالملل نه به عنوان یک دانش، بلکه روابط میان کشورهاست. اسلام نیز به عنوان مجموعه قضایایی که در یک هیئت نظری بتواند به تبیین این روایتها بپردازد یک دانش تغذیه کننده و حمایت کننده است. بحث ما از اسلام نه دین اسلام و نه مسلمانان (دین داران) بلکه بحث از سنت دینی و دانش خاصی به نام فقه و گرایش خاصی از آن یعنی فقه سیاسی است، به نظر میرسد با توجه به دو الزام، امکان تدوین یک نظریه اسلامی در حوزه مطالعات روابط بینالملل وجود دارد: یکی فراهم شدن زمینههای نظری و تئوریک لازم در دهههای اخیر و دیگری وجود مفاهیم و آموزههای حمایت کنندهی آن در فقه.
به نظر میرسد در بحث اول چرخش معرفت شناختی و روش شناختی که در دهههای اخیر در روابط بینالملل به وجود آمده گذار از سنت پوزیتویست به فرا اثباتگرایی (پست پوزیتیویستی) است. به دنبال این گذار، نظریههای روابط بینالملل با دو خصلت فرهنگی و هنجاری روبرو شدند. نوعی هم سویی که میان نظریه انتقادی روابط بینالملل و نظریه اسلامی به وجود آمده ظرفیت خوبی است، خصوصاً نظریه برگرفته از فقه اسلامی. این همسویی نه عینیت، بلکه دارای یک نقطه اشتراک و افتراق جدی است. نقطه اشتراک در خصلت فرهنگی و یا هنجاری است که در هر دو نظریه وجود دارد. اما به رغم این وجه اشتراک یک نقطه افتراق جدی هم میان این دو هست که همان مبانی متافیزیکی یا بحثهای ارزشی است. جوهره نظریه انتقادی در حوزه روابط بینالملل با دو خصلت هنجاری و فرهنگیاش نقد گفتمان مدرن در حوزه مطالعات روابط بینالملل است. دین اما با یک اصل اساسی نقد خود را شروع میکند. هدف اساسیاش تسهیلِ تعمیم یا توسعه همبستگی اخلاقی در امور بینالمللی است. اما این را به اصل جهان اندیشی اخلاقی مبتنی میکند. زیرا با این اصل امکان تأثیر آن وجود خواهد داشت. این اصل خصلت هنجاری بینالمللی دارد یعنی در سطح بینالمللی یک جهان اندیشی اخلاقی را ملاک قرار میدهد و لازمه آن نیز دو چیز است.
1. نهادهای بینالمللی این اصول اخلاقی فراگیر را به رسمیت بشناسند؛
2. اخلاقی عمل نمودن نهادهای بینالمللی.
این نظریه معتقد است در چنین صورتی است که میتوان به هدف رسید. این بعد آرمانی و هنجاری نظریه انتقادی است. اما خصلت انتقادیاش ناظر به واقعیتهاست. در نظریه اسلامی هم فقط بحث از هنجارها نیست، بلکه بحث واقعیتها هم وجود دارد. در جهان اندیشی اخلاقی از یک سو تنوع فرهنگها به رسمیت شناخته میشود اما معتقد است از سوی دیگر تنوع فرهنگها باید به وحدت فرهنگی برسند و سعی میشود ساز و کارهای لازم برای دستیابی به این هدف را ایجاد کند.
در نظریه اسلامی (اگر چنین نظریهای تدوین شود) میتوان از این دو خصلت (هنجاری + انتقادی) بهره گرفت. زیرا این نظریه هم بر این باور است که در فرآیند حل نزاعها در نهادهای بینالمللی باید به تصویر همبستگی اخلاقی برسیم و نحوه رسیدن به این اصول جهان شمول اخلاقی را مطرح کنیم. اگر این اصول مورد توجه و مبنای عمل قرار گیرد میتوان به همزیستی اخلاقی در عرصه بینالملل رسید. اما تفاوت اساسی این دو نظریه این است که به جای آموزههایی چون حقوق بشر با آن رویکرد انتقادی که این نظریه دارد در اسلام بحث فراتر از حقوق بشر است و بحث تعالیم ادیان توحیدی باید مبنا قرار گیرد. این تعالیم میتواند آن اصول اخلاقی فراگیر دینی را تبیین کند و مبنایی جهت طرح مباحث دیگر قرار گیرد.
نظریه فقه سیاسی در تدوین روابط بینالمللی در دو جهت میتواند با نظریه انتقادی هم سو شود.
تداوم مبانی بینشی: هر نظریه باید مبتنی بر بنیانهای عقیدتی باشد و فقه سیاسی میتواند تأمین کننده این مبانی عقیدتی باشد. تاکنون در روابط بینالملل بحث یا بر پایه عقیده بوده
(اهل ذمه – اهل کتاب و غیره) یا بر پایه سرزمینی (دارالأسلام – دارالحرب – دارالکفر...)
اما اگر به جای دو مفهوم فوق از مفهوم انسان صحبت شود واگر انسان مفهوم بنیادین فقه سیاسی در حوزه عقیدتی قرار گیرد هم به آن تعالیم فراگیر و هم آن اصول اخلاقی فراگیر که میتواند مبنا باشد نزدیک میشود. لذا نشانههای این ظرفیت را میتوان در مباحث جدید فقه سیاسی جستجو کرد. قواعد نفی سبیل – مصلحت، دعوت و غیره هر یک میتواند بازخوانی شود تا به هدف دست یافت.
در صورت تدوین چنین نظریهای میتوان از استراتژی گفتوگوی انتقادی صحبت کرد نه تسلیم و نه تهاجم. البته انتقادش نرمافزاری است و میتواند در وضعیت کنونی روابط بینالملل حرفی برای گفتن داشته باشند.