§ نويسنده: سيد ابراهيم - حسينى
منبع: ماه نامه - پرسمان - 1383 - شماره 22، تير
1. جهان شمولى حقوق بشر به چه معناست؟ مؤلفههاى لازم آن کدامند؟
2. آيا اعلاميه جهانى حقوق بشر، جهان شمول است؟ چرا؟
3. آيا حقوق بشر اسلامى جهان شمول است؟ چرا؟
4. راز جهان شمول بودن حقوق بشر اسلامى چيست؟ دليل آن کدام است؟ آيا اين عوامل قابل تعميم به اعلاميه جهانى حقوق بشر است يا نه؟
در حقوق بين الملل معاصر، حقوق بشر از حقوق بنيادين و غيرقابل انتقال تلقى مىشود؛ حقوقى که زيستن به عنوان نوع بشر، بر پايه آنها استوار است.1
همان طور که در شمارههاى قبل بيان شد حقوق بشر نه به معناى حقوقى است که افراد بشر دارند، بلکه به معناى آن حقوقى است که انسانها به دليل اين که انسان هستند، از آن برخوردارند؛ يعنى براى برخوردارى از آن حقوق، صرف انسان بودن، فارغ از شرايط مختلف اجتماعى، سياسى و مذهبى و نيز فارغ از سطح استحقاق آنها کافى است.2
از اينرو حقوق بشر به عنوان حقوقى فراتر از قوانين وضعى و حاکم برآنها بايستى توسط قانونگذاران و مجريان حکومتى رعايت شود و در واقع حقوق بشر به منظور دفاع از مردم و شهروندان در مقابل استبداد و خفقان و ستمگرى حاکمان طرح شده است.
در اسلام، مسئوليت مقابله با تهديد، ارعاب و ستمگرى، وظيفهاى همگانى است. از اينرو همه افراد بايد در برابر عوامل تهديد، ارعاب و ستم بايستند و از مظلوم دفاع کنند دشمن ظالم باشند؛ همان گونه که دستور نورانى امام على عليهالسلام به فرزندانش مبنى بر اين که «همواره خصم ظالم و يار و ياور مظلوم باشيد»3 برتارک عالم مىدرخشد. نه تنها شريعت اسلامى،بلکه همه اديان بر حقوق بشر تأکيد مىکنند و بنابر تحقيقات علامه طباطبايى(ره) کوروش (ذوالقرنين) يکى از مردان الهى بوده است که در سال 560 قبل از ميلادمنشورى را اعلام کرد که در بردارنده حقوق و آزادىهايى براى بشر بوده است.4
اما چيزى که بايد بدان توجه داشت، ا ين است که در انديشه اسلامى، حقوق بشر موهبتى الهى و به مقتضاى حکمت الهى و هدف آفرينش است؛ پس بايد در راستاى خواست خداى متعال و متناسب با هدف خلقت باشد؛ يعنى اولاً منطبق با اراده تشريعى خداى متعال باشد.و ثانياً با حقوق بنيادىتر مانند «حق الله» يا حقوق جمعى و عمومى که مهمتر از حقوق فردى باشد، مانند حق جامعه، تعارض نداشته باشد. از اينرو براساس انديشه اسلامى، حقوق بشر نمىتواند مغاير با شريعت اسلامى باشد و براساس نظام احسن و تقدم مصلحتهاى عموم مردم بر منافع افراد، حقوق بشر نمىتواند در تعارض با حق جامعه، مانند تربيت دينى و حاکميت خداپرستى باشد و به همين جهت، دايره محدوديتهاى آزادى در نگرش اسلامى بيشتر است.5
آية الله جوادى آملى در اين زمينه مىفرمايد: انسان خليفةالله است و خداى متعال اين کرامت را به وى بخشيد؛ «و لقد کرمنا بنى آدم».
حقوقى که خداى متعال به وى ارزانى داشت، در راستاى فعليت بخشيدن به اين کرامت است؛ لذا هرگز حقوق بشر نمىتواند به گونهاى باشد که با کرامت انسانى مخالف باشد. فلسفه بسيارى از محدوديتها در حقوق انسان همين است.
جهان شمولى حقوق بشر
يکى از ويژگىهايى که براى حقوق بشر بر شمرده مىشود و در اعلاميه جهانى حقوق بشر نيز بر آن تأکيد شده است، «جهان شمولى» آن است. جهان شمولى، مشخصه عمدهاى است که حقوق بشر را از ديگر حقوقها متمايز مىسازد.6 و همان طور که دبير کل سازمان ملل متحد يادآورى کردهاند، «اين جهان شمول بودن حقوق بشر است که به آن اقتدار مىدهد».7
مقصو از اين ويژگى چيست؟ آيا همان گونه که در دايرة المعارف حقوق بشر8 آمده است و «جک دانلى» نيز بر آن تأکيد ورزيده است، بدين معنى است که «حقوق بشر انديشهاى است که تقريباً در سراسر جهان به طور عام پذيرفته شده يااين چنين قلمداد شده است»9 و لذا مجمع عمومى سازمان ملل متحد اعلاميهاى را که تحت عنوان حقوق بشر در سال 1948م. مورد تصويب قرارداد، آن را «اعلاميه جهانى»10 ناميده و يا آن که مقصود آن است که حقوق بشر به لحاظ نظرى، ارزشهاى جهانى دارد؛ زيرا هدف از آنها اين است که در مورد تمام انسانها به طور يکسان و صرفنظر از اختلافهاى قومى، فرهنگى و دينى رعايت شود.11
از اين رو در مقدمه اعلاميه جهانى حقوق بشر تأکيد شده است که اين اعلاميه براى همه مردمان و همه ملتها است و در بسيارى از مواد آن نيز تصريح مىکند که اين حق براى همه افراد بشر و فارغ از هر گونه حيثيت خاص قومى، فرهنگى، نژادى و مذهبى است.
«کوفى عنان» دبير کل سازمان ملل متحد در سخنرانى خود به مناسبت پنجاهمين سالگرد اعلاميه جهانى حقوق بشر به هر دو معناى فوق از جهان شمولى اشاره کرد و گفت:
«حقوق بشر، جهانى است؛ نه فقط به خاطر ريشه داشتن در همه فرهنگها، بلکه به خاطر آن که توسط همه کشورهاى عضو سازمان ملل متحد تأييد شده است».12
به نظر مىرسد همان طور که دکتر هدايت الله فلسفى نگاشتهاند، «حقوق بشر به لحاظ سرشتى که دارد، زمان و مکان نمىشناسد»؛13 و لذا بايد جهانى و جهان شمول باشد، ولى آيا همان طور که ايشان مدعى است، «اعلاميه جهانى حقوق بشر، به راستى اعلاميهاى جهانى است؟»14 به نظر مىرسد که چنين نباشد؛ زيرا همان طور که برخى از محققان معتقدند، «حقوقى که به نام حقوق بشر تشريح مىشود، با توجه به ويژگىهاى اقتصادى، اجتماعى و فرهنگى جامعهاى که از اين حقوق در آن جا تعريف به عمل مىآيد، شکل متفاوتى به خود مىگيرد. از اين رو، حقوق بشر هيچ گاه در چارچوب يک تعريف عام وقابل پذيرش عمومى نگنجيده است. اين امر موجب بروز يک معضل در نظام حقوق بين الملل شده است.»15 لازمه جهانى بودن آن است که يا به همه فرهنگها توجه شود يا دست کم، قدر مشترک همه نظامهاى حقوقى اخذ شود. «همان طور که برخى دولتهاى جهان سوم نظير جمهورى اسلامى ايران، هند، چين و برزيل اعلام کردهاند: حقوق بشر مورد نظر غرب برخلاف فرهنگ و عقيده آنهاست و لذا در مسائل حقوق بشر بايستى به فرهنگهاى بومى توجه شود و معيارهايى که صرفاً بر مبناى فرهنگ و سنن و فلسفه غربى است، نبايستى جهانى تلقى شود».16
بنابراين، اعلاميه جهانى حقوق بشر، به هيچ يک از دو معناى ياد شده، جهانى و جهان شمول نيست؛ زيرا با آن که پنجاه و پنج سال از تصويب اعلاميه جهانى حقوق بشر مىگذرد، هنوز برخى از کشورها آن را به عنوان بخشى از حقوق وضع شده که بتواند در نظام داخلىشان اعمال شود، نپذيرفتهاند. استناد به اين که اين اعلاميه در سال 1948م. با رأى مثبت 48 کشور از 56 کشور عضو سازمان ملل متحد به تصويب رسيد؛ يعنى فقط هشت کشور نسبت به آن رأى ممتنع دادند و با رأى منفى هيچ کشورى روبهرو نشد، پس اکثريت کشورهاى جهان آن را پذيرفتهاند، صحيح نيست؛ زيرا حقيقت آن است که اکثر حاکمان، نمايندگان حقيقى مردم کشور خودشان نيستند و با وجود شعارهاى پرزرق و برق و ليبرال - دموکراسى و تصريح به اين که مبناى اعتبار و اقتدار هر حکومتى، خواست آن ملت است و اين خواست بايد در يک انتخابات آزاد و مطمئن و با رأى مخفى بيان شود، آن چه که رأى ساز و مؤثر در سرنوشت انتخابات است، پول و تبليغات فريبنده است که توسط احزاب به عنوان واسطهاى بين سرمايهداران و صاحبان کارخانجات و صنايع با تودههاى مردم هزينه مىشود.17 حقوق بشر زمانى حقوق بشر است که براى آحاد بشر و به عنوان سپر دفاعى در مقابل تعدى حاکمان و صاحبان قدرت و نفوذ در جامعه منظور شود و دولتها به عنوان نمايندگان ملتها از آن دفاع کنند.
از جهت جهانى بودن ارزشهاى مندرج در اعلاميه، گرچه قابل انکار نيست که برخى از آنها و يا در کل، اصولى از آن، مانند ممنوعيَت هر گونه نسل کشى، تبعيض نژادى، کشتار، شکنجه، هدف گلوله قرار دادن تظاهرکنندگان بى گناه و پافشارى بر کرامت انسانى، حق حيات، حق تعليم و تربيت، برابرى، آزادى و... مورد پذيرش همه فرهنگهاست؛ اما هم در تفسير اين حقوق و هم در گستره محدوديتهاى آن، اختلافات فراوانى وجود دارد.
سابقه تاريخى اعلاميه جهانى حقوق بشر نيز مؤيد اين نگرش است که حقوق بشر مجموعهاى از ارزشهاى خنثى نيست؛ بلکه اين حقوق برخاسته از شرايط و وقايع تاريخى خاصى هستند که اروپايىها و آمريکايىها طى قرون شانزدهم تا بيستم و نيز تا به امروز آنها را تجربه کردهاند. در اين دوره، مدرنيته به صورت پارادايمى تاريخى درآمد که شاهد دگرگونىهاى عمدهاى در جهانبينى غربىها و روى آوردن آنان به نگرش سکولاريستى بود. به همين جهت حقوق بشر غربى، نه در مرحله تئورى جهانى است و نه در مرحله عملى جهان شمولى؛ زيرا از جهت نظرى، فاقد بنيانهاى استوار و پشتوانههاى منطقى براى ارزشهاى فراگير و جهان شمول است و از نظر عملى نيز خوى استکبارى مانع ايجاد فضاى تفاهم، برابرى وعدالت شده است. غربىها همواره، در صدد تحميل ارزشها، نگرشها و خواستهاى خود بر ساير ملل و اقوام برآمدهاند و اين مسئله، ريشه بسياى از معضلات و چالشهاى حقوق بشر در جهان معاصر است. از اين رو آمريکا به بهانه حقوق بشر و ايجاد دموکراسى به ملت مظلوم عراق حمله مىکند و در واقع به جاى مردم سالارى، مردم کشتارى مىکند و اين واقعيت و باطن حقوق بشر غربى است.
به نظر ما، راه چاره جهان شمولى حقوق بشر، نسبيت فرهنگى و پلوراليسم عقيدتى نيست؛ آن چنان که جک دانلى برآن اصرار مىورزد؛ بلکه راهکار آن، چيزى است که در نظام حقوقى اسلام مطرح شده است و به همين جهت حقوق بشر در انديشه اسلامى، به خاطر در برداشتن اصول و قواعدى فطرى و انسانى، جهان شمول است و چنانچه اعلاميه جهانى حقوق بشر اين اصول را رعايت کند، مىتواند جهان شمول باشد که مهمترين اين اصول و قواعد، دو اصل ذيل است:
اصل اول: فطرى و فرا ايمانى بودن حقوق بشر اسلامى
يکى از ويژگىهاى حقوق بشر اسلامى آن است که فرا ايمانى و مبتنى بر فطرت بشر است؛ فطرتى که ميان همه انسانها مشترک است. بخشى از وظايف و تکاليف اسلامى مربوط به مسلمين و مؤمنين است و قرآن کريم و روايات باتعبير «يا ايهاالذين آمنوا» و نظير آن، افراد را مورد خطاب قرار داده است؛ مثل روزه، نماز و... . گرچه همه انسانها در واقع مکلف به اين شريعت هستند، اما نخست بايد به توحيد و نبوت بگروند تا آن گاه مخاطب اين دستورات قرار گيرند و برخى از دستورات، مقتضاى انسانيت انسان است و نه مقتضاى ايمان وى؛ مانند رعايت عدالت، خوبى به کسانى که به ما احسان کردند، احترام به پدر و مادر، استادان و همه کسانى که بر ما حقى دارند و حقوق بشر در اسلام، از اين قبيل است و بنابراين حق حيات، حق کرامت، حق تعليم و تربيت، حق آزادى مسئولانه و حق مساوات مربوط به تمام انسانها مىباشد و از اينرو قابل تعميم به همه اقوام و ملل است.
دلايل عموميت اين حقوق بسيار زياد است که ما به سه دليل اشاره مىکنيم؛ در دليل اول، به دو آيه قرآن و يک حديث از نهج البلاغه اشاره مىکنيم:
1. «لا ينها کم الله عن الذين لم يقاتلوکم فى الدين و لم يخرجوکم من ديارکم أن تبرّو هم و تقسطوا اليهم...؛18 خداوند شما را از نيکوکارى و عدالت درباره کسانى که با شما در دين جنگ و کشتار ندارند و شما را از وطنهايتان بيرون نراندهاند، نهى نکرده است»
علامه محمد تقى جعفرى مىگويد:
اين مطلب به عنوان يک قاعده، مورد قبول صاحبنظران است که در هر مورد که نيکوکارى و عدالت مقتضى داشته باشد، اولى از نظر اخلاقى و دومى از نظر قانون الزامى، ضرورت پيدا مىکند.19
2. «هل جزاء الاحسان الاّ الاحسان؛20 آيا پاداش نيکى جزکار نيک و برخورد نيکو است»؟
3. دستور قاطعانه اميرالمؤمنين على عليهالسلام به مالک اشتر نخعى براى اداره کشور به عنوان استاندار و حاکم مصر که امام عليهالسلام که در آن فرمودند:
«و أشعر قلبک الرحمة للّرعيه و المحبّة لهم و اللطف بهم و لا تکونّن عليهم سَبُعاً ضارياً تغتنم أکلهم فانهم صنفان امّا أخ لک فى الدين و اما نظير لک فى الخلق21
اى مالک! رحمت بر رعيت و محبت و لطف برهمه آنان را بر قلبت قابل دريافت بنما و براى آنان درندهاى خون آشام مباش؛ زيرا همه آنان از دو حال خالى نيستند؛ يا برادر دينى تو هستند و يا نظير و هم نوع تو در خلقت».
بديهى است که هيچ رحمت، محبت و لطفى درباره مردم، بالاتر از آن نيست که همه آنان به حقوق طبيعى و فطرى خود برسند و در حقيقت اين دستور على عليهالسلام به معناى حق کرامت انسان و تکليف حاکمان به تکريم آنان از هر مذهب و مسلکى است؛ يعنى همين که شايسته نام «انسان» باشند داراى اين حقوق مىباشند؛ مگر در صورتى که خود بارفتارهاى ناشايست، اين کرامت را از خود سلب کنند.
اصل دوم: سهولت و سماحت و کرامت حقوق اسلامى
يکى ديگر از ويژگىهاى حقوق اسلامى، عدم تحميل فرهنگ اسلامى به پيروان ديگر مذاهب و احترام به اصل همزيستى مسالمتآميز است.
علامه جعفرى در اين زمينه مىنويسد:
اسلام در مورد حقوق و تکاليفى که به هر يک از ملل و جوامع اختصاص دارد و مستند به فرهنگ و ديگر عوامل و موقعيتهاى حياتى مخصوص به خودآن است، نه تنها مقررات حقوقى و تکليفى خود را به هيچ يک از اقوام و ملل تحميل نمىکند، بلکه مطابق آيات شريفه قرآن و ديگر مبانى فقهى خود، آنها را در طرز انديشه و رفتارى که درباره مقررات خود دارند، آزاد مىگذارد؛ البته در آن موارد که خطا و اشتباه مردم در معتقدات و مقررات ثابت شود، اسلام بر مبناى اصلاح انسان و انسانيت و با مناسبترين طرق، هدايت و ارشاد آنان را به عهده مىگيرد. چند دليل روشن براى اين مطلب مىتواند در نظر گرفت:
دليل يکم، آيات شريفه قرآنى است؛ مانند:
«قل يا اهل الکتاب تعالوا الى کلمة سواء بيننا و بينکم الاّ نعبدالاّ اللّه و لا نشرک به شيئا و لا يتخذ بعضنا بعضاً ارباً من دون الله...22
بگو: اى اهل کتاب! بياييد در يک کلمه مشترک بايکديگر هماهنگ شويم [و آن اين است که] نپرستيم مگر خدا را و هيچ چيز را با او شريک قرار ندهيم و هيچ يک از ما ديگرى را براى خودمعبود اتخاذ نکند...».
بديهى است مقصود از دعوت به يک کلمه مشترک، دعوت براى همزيستى مطلوب برمبناى آن کلمه است که عبارت است از توحيد مطلق خداوندى و شريک قرار ندادن بااو و عدم اتخاذ هيچ کس به ربوبيت. قطعى است که اگر اين کلمه مشترک براى همزيستى با حقوق اساسى فطرى و طبيعى همه اهل کتاب کافى نبود و اختلاف در قوانين و مقررات خاص آن اقوام و ملل، مانع از همزيستى مطلوب بود، همه آن اهل کتاب اعتراض مىکردند که مجرد اشتراک در عقيده توحيد مطلق و شريک قرار ندادن باخدا وعدم اتخاذ انسانها به ربوبيت، براى همزيستى با حقوق مزبور کافى نيست؛ بابراين، اى پيامبر اسلام! ما را به کدامين وحدت دعوت مىکنى؟!
دليل سوم، قاعده معروف الزام است. اين قاعده مىگويد: «الزموهم بما الزموا به انفسهم»(آنان را که با شما هم مکتب نيستند به آن چه که آنان خود را ملزم مىدانند، الزام کنيد). معناى اين قاعده اين است که مسلمانان بايد به حقوق و تکاليفى که مردم غير مسلمان به آن معتقد و ملتزم هستند، احترام بگذارند و آن را درباره ايشان مراعات کنند».23 مانند آنچه که درباره ازدواج،، ارث و... نسبت به پيروان ساير مذاهب و مکاتب رعايت مىشود، مگر آن که انحرافى عظيم در اين معتقدات يا برنامههاى رفتارى باشد که قابل به رسميت شناختن نباشد.
پىنوشت:
1. «کونا للظالم خصما و للمظلوم عوناً» (نهج البلاغه، تنظيم صبحى صالح، قم، دارالهجرة، الطبعة
.74 .p ,1989 ;3rd ed ,Oxford ;Press الخامسة، 1412ق، ص421).
.p.277 ,ed.1997 ;Sweet and Maxwell :London ;law
Theodor :in ;"The Jurisprudence of Rights";Shestack Jerome.J .2
Clarendon ;New York ;Human Rights in International Law ;Meron "International" ;M.M.wallace .Rebecca .3
4. السيد محمدحسين الطباطبائى، الميزان فى تفسير القرآن، ج13، دارالکتب الاسلامية؛ الطبعة الرابعة، تهران 1362ش، ص425-407.
5. ر.ک: محمدتقى مصباح يزدى، جزوه حقوق و سياست، ج2، (مجموعه درسهاى استاد فرزانه علامه مصباح يزدى در سال 1365 درمؤسسه در راه حق).
p.75 ;1983 ;Oxford Universtity Press :Oxford ;"The International law of Human Rights" ;Seighart Paul .6 سخنرانى کوفى عنان در دانشگاه تهران به مناسبت پنجاهمين سالگرد اعلاميه جهانى حقوق بشر؛ به نقل از روزنامه ايران، سوم دى ماه 1376ش.
7.
8. ر.ک: پاورقى شماره 12.
in Theory Universal Human Rights" ;Donnelly Jack .9
of Human Universal Declaration" .10
The" ;Humphrey John .11
Internationl Billof Right ."Rights .p.12 ;"Practice and ."Encyclopedia of Human Rights" ;Jawson Edward .12
13. هدايت الله فلسفى، تدوين و
.p.61 ,1986 ,Unesco :Paris ;"Philosophical Foundations of Human Rights :in ;Part I اعتلاى حقوق بشر، مجله تحقيقات حقوقى شماره 17ù16، سال 74-75، ص95.
14. همان، ص109.
;Op.Cit ;Wallace .1380 15، ص79-74
16. شوراى امنيت سازمان ملل متحد و مداخله بشر دوستانه، ص88.
17. ر.ک: محمدتقى مصباحيزدى، کاوشها و چالشها، ج2، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمينى، قم، .p.277
18. ممتحنه(60) آيه 8.
19. محمدتقىجعفرى، تحقيقى در دو نظام حقوق جهانى بشر از ديدگاه اسلام و غرب، دفتر خدمات حقوقى بين المللى، ج11، تهران، 1370، ص185.
20. الرحمن(55) آيه60.
21. نهج البلاغه؛، صبحى صالح، ص427.
22. آل عمران (3)آيه 64.
23. تحقيقى در دو نظام حقوق جهانى بشر از ديدگاه غرب و اسلام، ص186-184.